شاید این جمعه بیاید

إِنَّــا لِلّــهِ وَإِنَّــا إِلَیْــهِ رَاجِعــونَ

 

در ایامی که انبیاء وامامان معصومین سیاه پوش شهادت بی بی دو عالم حضرت فاطمه زهرا (س) در کنار قبر پنهان شده از نظرها هستند ، میزبان مهربان عالِمی هستند که در مدت کوتاه زندگی پر بارش از هیچ کوششی برای به کمال رساندن خود و دیگران دریغ ننمود .

 

پرواز ملکوتی عالِم ربانی ، مجتهد عالیقدر و یاور بزرگ مرجع جهان تشیع                 حضرت  آیت الله العضمی سید محمد رضا شیرازی (رضوان الله علیه) را به ساحت مقدس و لی عصر  عج) و حضرت آیت الله العضمی سید صادق شیرازی (دام ضله ) و شیعیان جهان تسلیت و تعزیت اعلام میداریم .

< language=java>

< language=java>

اَلُهمَ کُلِ وَلیِکْ اَلْحُجَةِ اْبْنِ اْلحَسَن ، صَلَواتِکَ عَلَیهْ وَعَلیْ ابائِهْ ، فی هذِهِ اْلساعَةْ وَفی کُلِ ساعَة ، وَلیاً وَحافِظاً ، وَقائِداً وَناصِراً ، وَدَلیلاً وَعیَنا ، حَتی تُسْکنِةُ اَرْضَکَ طَوعا ، وتُمتِعَهُ فیِها طَویِلا ، بِرَحْمَتِکَ یا اَرْحَمَ راحِمْیْن

با سلام خدمت شما دوست وبلاگی عزیز

تحقیق من در مورد آرزوها بود و هر کی یه آرزو داشت .

 

نفر اول : آرزوم اینه که یه بنر کمپرسور داشته باشم .

نفر دوم : آرزوم اینه که برم خونه خدا رو از نزدیک ببینم .

نفر سوم : آرزوم اینه که گمشده ام پیدا شه .

نفر چهارم : آرزوم اینه که جور شه منم ازدواج کنم .

نفر پنجم : آرزوم اینه که برم آنتالیا .

نفرششم : آرزوم اینه که خونه دار شم .

0

0

0

نفر نود و هفتم : آرزوم اینه که آقامو ببینم .

نفر نود و هشتم : آرزوم اینه که با من آشتی کنه .

نفر نود و نهم : آرزوم اینه که یه بازیگر بشم .

صدمین نفر : آرزوم اینه که چلو کباب بخورم .

-------------------------------------------------------

خیلی آرزواشون مادی بود : خونه ـ ماشین ـ سفرهای دور دنیا ـ پول و ثروت .

خیلیای دیگه آرزواشون معنوی بود : مکه ـ کربلاء ـ سوریه .

بعضی دست داشتند آقاشون ببینند ( ای کاش بشه ) .

یه عده آرزوهای رومانتیک داشتند و عشق و عاشقی سیر میکردند .

اما یکی آرزوش با همه  فرق میکرد :

صدمین نفر : آرزوم اینه که چلو کباب بخورم .

خوشحالم به آرزوش رسید .

چقدر خوبه آرزوهای آدما خیلی زود برآورده بشه .

متشکرم .

راستی تو یادداشت بعدی دنیایی براتون نشون میدم که این آرزوها برآورده شده . با ما باشید .

 

کی گفته ما عاشق نیستیم .

عصر جمعه ها که میشه بد جور دلم میگیره !

اولا میگفتم چون هیچ تفریحی ندارم برای همینه که دلم میگیره !

راستی ما جَوونها نه برنامه ای ، نه تفریحی شاید هم هدفی برا جمعه هامون نداریم مگر اینکه بازم خونه مسعود مو طلا یه پارتی چیزی باشه بریم اونجا !

یه با که رفتم تو فکر دیدم هیچ ربطی نداره ، مهمونی و پارک هر جا هم که باشیم ، عصر جمعه بد جوری دلم میگیره و یه چیزی ته دلم میگه " بازم نیومد " .

نمی دنم چرا بشتر آدمای ایران فکر می کنن تا کسی شلوار پارچه ای نپوشه و دکمه بالای پیرهنش  که انداخته رو شلوارش نبنده و تسبیحش روزی صد مرتبه نچرخونه نمی تونه عاشق امام زمونش باشه .

بابا والا ماهم با شلوار لی تنگ و پیرهن چسبون عصر جمعه دلمون تنگ آقامون میشه تازه بعضی وقت ها با یه اشاره تا اسمشو جایی می شنویم گریمون میگیره شایدهم دنبال  بهونه میگردیم اما رومون نمیشه بگیم .

اصلاً عاشق آقا بودن کلاس و اُمُل بودن نمیشناسه .

مثل همة مردم دنیا از اونی که تو سواحل هاوائیه تا  اونیکه پشت دیوار چین زیر سایش نشسته منتظر یکی هست . مثل ما که منتظر آقامون هستیم .